یکشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۶:۱۶
۰ نفر

همشهری دو - سیدمهدی سیدی: دستم لای در می‌رفت، درد می‌گرفت، شاید هم قدری خون می‌آمد. گوشه‌ای می‌نشستم، با بغض صورتم را لای دست‌هایم قایم می‌کردم.

من دندان در آورده‌ام

 مادر، جارو به‌دست بالاي سرم مي‌ايستاد و دستي روي موهايم مي‌كشيد و با حس همدردي، مي‌گفت: «غصه نخور! بزرگ بشي يادت مي‌ره».

وقتي پفك مي‌خواستم يا اسباب‌بازي پسرخاله من را به التماس وامي‌داشت كه امشب خانه خاله بخوابم، وقتي حاجتم روا نمي‌شد و فرياد مي‌كشيدم، وقتي مادرم دلش به رحم مي‌آمد و مي‌خواست موافقت كند، پدرم آهسته مي‌گفت: «لوسش نكن، بزرگ مي‌شه يادش مي‌ره».

حالا بزرگ شده‌ام اما يادم نرفته است. نه آن لحظات و نه آن گريه‌ها، جزء‌به‌جزء و ثانيه به ثانيه توي ذهنم رژه مي‌رود. با خودم فكر مي‌كنم نكند به من دروغ گفته‌اند. شايد قرار نبوده است با بزرگ شدن آلزايمر بگيرم.

آدم‌ها كه بزرگ مي‌شوند، غم‌ها و غصه‌هاي‌شان هم بزرگ مي‌شود و اين شايد باعث فراموشكاري سختي‌هاي دوران كودكي مي‌شود. شايد اينكه اين روزها بعضي‌ها زندگي‌شان را نفرين مي‌كنند و مي‌گويند لعنت به عمر زياد، شايد اينكه برخي، از كودكي‌شان بادبادك مي‌سازند و در آسمان خيالشان باحسرت پرواز مي‌دهند، براي آن است كه سختي‌هاي كودكي فراموش‌شان شده است چون بزرگ شده‌اند و غم‌هايشان گنده شده است، پس مي‌خواهند برگردند به گذشته. اينگونه است كه با بزرگ‌شدن آدم‌ها، درد‌هاي گذشته تبديل به خاطره مي‌شود. حتي خودكارهايي كه در دبستان لاي انگشتان دست‌شان فشار داده‌اند، تبديل به يادگاري مي‌شود.

ولي مطمئنم حرف قديمي‌ها، حكمت بوده است. آنها راست مي‌گفته‌اند، هدفشان فريب دادن ما نبوده است. آن جمله شايد يك دعا و خيرخواهي بوده است؛ اينكه ان‌شاء‌الله بزرگ بشوي تا يادت برود. بزرگ شدن به دراز شدن قد نيست، به درشت شدن هيكل نيست، به زياد شدن حساب بانكي و تعدد بچه‌ها و رفت‌وآمد‌ها نيست، بزرگ شدن به آن است كه روح انسان قوي شود، رشد كند و بالا برود. وقتي روح بزرگ شد، دردهاي كوچك او را رنجور نمي‌كند. قلوه‌سنگ‌هاي دنيايي مسيرش را مسدود نمي‌كند. اما آيا من بزرگ شده‌ام؟ بزرگ‌تر از دوران كودكي؟ يا فقط دندان درآورده‌ام و قد كشيده‌ام؟

کد خبر 326551

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha